عید ها پشت سر هم می آیندو میروند
ومن در حسرت روزهای سپری شده
حسرت جدایی هادوری ها سختی ها
حسرت سالی که بی تو بهار شد
حسرت یک سال از عمر دیگری که
بی تو سپری شد
هوای عید به سرم میزند غم جگرم را آتش میزند
آه ،این چه دردیست که قلبم را مجذوب خود کرده
قلبی که زمانی رویایش شادمانی عید بود
خنده ها و تصورات بچه گانه به دلم آروز شد
کاش درک ما از دنیا به همان دوران بچگی
ختم میشد
شب آرزوها مجددا آغاز شد و من تنها در حسرت یک ارزو مانده ام
آرزویی که سال هاست در پی اش سختی های فراوان کشیده ام
شب ها بی خوابی،روز ها بی قراری،هفته های تکراری،سوخته ام
خدایا در این شب پر از احساس و آرزو با گوشه چشمی به این دلم
و با تمام خوبی ها و بخشندگی ها و مهربانی هایت پرده دلم را بگشاء
آمین...!
آرزو،آرزوی با تو بودن،آرزوی لحظه ای بوئیدنت
آرزوی یک بوسه،آرزوی درآغوش گرفتنت
میگویند در این شب از خدایت چیز های کوچک نخواه
خواسته هایم به نظر پوچ و بی نهایت کوچکند
ولی این نهایت ارزوی دلم است
کاش در ارزوهای مقدس و زیبایت
ذره ای یاد ماهم باشی...!
من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم ابر و بارونو میدیدیم .. اما دنیامون قفس بود اما یک روز اونایی که .. ما رو با هم دوست نداشتن من خوشباور ساده .. فکر میکردم روبهرومی با تو زندگی میکردم .. قفس تنگ و سیاهو اما یک روز باد وحشی .. رویاهامو با خودش برد تازه فهمیدم دروغ بود .. دنیایی که ساخته بودم تو تو آسمونا بودی .. با پرندههای آزاد حالا این قفس شکسته .. راه آسمون شده باز
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود
تو رو پر دادن و جاتم .. یه دونه آینه گذاشتن
گاهی اشتباه میکردم .. من کدومم تو کدومی
عشق تو از خاطرم برد .. عشق پر زدن تا ماهو
قفس افتاد و شکست و .. آینه افتاد و ترک خورد
دردم از اینه که عمری .. خودمو نشناخته بودم
من تنخسته رو حتا .. یه دفعه یادت نیفتاد
اما تو قفس نشستم .. دیگه یادم رفته پرواز
گذاشتــم به دارم بکشنــد!
بــی گنــاه بـــودم اما….
حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم…!.
.
.
خاطـــــــــــرات بی هــــــــوا می آیند
گاهی وســـــــــط یک فــــــــــکر…
گاهی وسط خــــــــــیابان!!!
ســـــــــــردت میکنند؛ داغـــــــــت میکنند خاطـــــــــرات تمـــــــــام نمیشوند…
تمامـــــــــت میکنند.
.
.
.
.
امروز دلم واسه داشتنت پَر که نه ، پَر پَر مے زنه
واسه بودنت و بغل کردنت !
اینکه سَرم رو بذارم روے شونه
ات و دستات رو فرو کنے لاے موهام
و بگے: مالِ خودمے ...
! ♥
بعد ببینے که چه جورے با همین
دو سه حرف تو آروم مے شم
امروز دلم خیلے امنیت تو رو
مے خواست ! خیلے ...!
.
.
.
.
تجــسم کن ڪنارتــــ باشـــد
شبــــــ ، قبـــل از خوابــــــــ
نگاهـــش ڪنـﮯ تــا مطمئـن شــوﮮ ڪﮧ هستـــــ
که مـﮯ مانـــد
که صبح با نوازش دستانش و شنیدن:
صبح بخیر عشقم از زبانش بیدار شوی...
و این درست همان چیزی است که آرزویش را داشتی
.
.
انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمی ماند تا برایت بگویم
تنها یک جمله
هنوزم دوستت دارم
آرزوی خیلــــــــی ها بودم ! اما
اسیر قدرنشناسی یک نفر شدم … !!!
::
::
خـــدایــا … !
وقـت داشـتی تقـدیـر مـا رو درسـت کـن .. !!!
قسـمت آسفـالتـش درسـت افتـاده رو دهـن مــا …
::
::
اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..!
اعـتـراف مـی کـنـــم : ..
زمــــانـــی دل یـکـی را ســوزانــده ام !!
حــالا ..
یـــکـــــی..
یـــــکــــــی ..
یـــــــــکــــــی ..
دلـــم را مــی ســوزانـنـد !!
::
::
.
.
اعوذ بالله من شر نبودنت
که نبودنت از جنس شیطان است
وقتی ابلیس وار به جان من می افتد
برای خیــــانت به خیــــالت ...
.
.
.
تو زندگی اتفاق هایی پیش میاد
که عمرشون فقط چند ثانیه است
اما
آثارشون تا سال ها و گاهی تا آخر عمر
گریبانت را چنان میگیرند
که آرزهات تبدیل به رویا و رویاهاتو تبدیل به
بغضی میکنند ، کشنده