تو نیستی
اما من به امید آمدنت
آرزوهای گم شده ام را به نسیم می سپارم
و یاد تو را در ذهنم به پرواز در می آورم
تا شاید تو در زیر باران نگاه عاشقم هویدا شوی
و من با پاییز غم انگیز زندگیم وداع کنم ...
m:f
بعضی ها با عشق زندگی میکنن....
بعضی هایم با زندگیشان عشق میکنن
اما وقتی عشق تو دنیای آدما نباشه....
یا آدما دارن فقط زندگی میکنن یا زندگی بیچارشون میکنه.....
هی روزگار...
لعنت ب دنیای بی عشق....
سرش پایینه و سرگرم کارشه
صداش میکنم
بر میگرده سمتم
- جونم ؟!
- یه چیزی بگم ؟!
- یه چیزی نه شما صد تا چیز بگو خانومم ؟!
- میشه بخندی ؟!
با تعجب از حرفم به خنده میفته ...
- واسه چی اینو گفتی الان ؟!
- آخه میدونی ؟!
- چیو ؟!
- " تو که می خندی انگاری منو خوشبختی میبوسه "
قهقهه میزنه و همونجور که داره میاد سمتم میگه :
- آهااااااای ؟! جز من یکی دیگه خیلی بیجا میکنه عشقمو ببوسه ...
وایسا بینم ...
من از وقتی تو نوشته هایم را می خوانی، می نویسم.
از وقتی اولین نامه را نوشتم. نامه ای که نمی دانستم مفهومش چیست.
نامه ای که معنایش را تنها در چشمان تو می شد یافت.
من هیچ گاه بیش از سه جمله اول این نامه چیزی ننوشته ...
هیچ باوری نداشتن، منتظر چیزی نبودن، امید داشتن به آن که روزی اتفاقی بیفتد.
کلمه ها از زندگی ما عقب هستند.
تو همیشه از آنچه من از تو انتظار داشتم، جلوتر بودی.تو........