دنبال بهانه نگرد عزیزکم ...
چشم که گذاشتم برو ....
هروقت خواسی برگرد ..!!
من.........
تا بی نهایت شمردن را بلدم
چه ستی میشود دستان ما کنار هم "بی شک !
هیچ طراحی تا به امروز چنین ستی جور نکرده است !!
آهای زمستان !!!
حواست جمع باشد .....
که دور تو و تمام شاعرانها را خط خواهم کشید
.........!
اگر با آمدنت ....
او ...
حتی یک سرفه کند !
هنوز درگیر این سوالم چرا ؟؟
من بد قصه نبودم پس چرا رفت ؟؟
چون بی گدار دوستش داشتم !!؟
بی اینکه به عاقبتم بیاندیشم !
بی اینکه فکر کنم !؟ولی ..
تو میروی ومن...
اینجا روی زمین نشسته ام
که مبادا غصه بخوری من آرامم
برو بخدا سپردمت !
امانت بودی در دستانم
ومن شاید خیانت کردم در امانت...
چون من عاشقت شدم
وامروز..
کسی میان گلویم میگوید :تو باختی این اشتباه را ..!
به گورستان گذر کردم زمانی/شنیدم ناله ی یک نوجوانی
به زیر قبر مینالید و میگفت /رفیقان قدر یکدیگر بدانید
پا به پایم” که نیامدی
“دست در دستم” که نگذاشتی
“سر به سرم” هم نگذار،
که قولش را به بیابان دادم….