خاطرات را باید سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید خاطرات نه سر دارند نه ته...! بی هوا میرسند تا خفه ات کنند میرسند در میان یک فکر وسط خیابان حتی میان یک حرف سردت میکنند رگ خوابت را بلدند زمینت میزنند خاطرات تمام نمیشود تمامت میکند ... چه دلمون بخواد ، چه دلمون نخواد ، خدا یک وقتایی دلش نمیخواد ما چیزی که دلمون میخواد رو داشته باشیم ... همیشه آدما باید یکی رو داشته باشن تا وقتی پکرهستی داغونی عصبی هستی نپرسه چرا فقط بگه دیوونه پاشو بریم یک دوری بزنیم دوسندارم تو حال ببینمت ...
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟
تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟
تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم
و حسرت آن دستهای گرمت را بکشم...؟
تا کی باید از خدای خویش التماس کنم
تا تو را به من برساند ،
نزدیک و نزدیک تر کند تا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟...
تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم
و دلم برایت تنگ شود؟
تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!
تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام
به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم
وتا کی باید لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم
تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟
خسته ام !
یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.... عاشقم !
یک عاشق دیوانه سر به هوا
.....
تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم
و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟...
تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم
و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن است!
تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و
چشمهای خیسم را از دیگران پنهانکنم؟
تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ،
عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!
تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم
و همراه با آسمان بنالم و ببارم....
و تا کی باید با دستهای خالی
با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ،
با چشمانی خیس و شاکی زندگی کنم؟
آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم
ولی در کنار تو نباشم عزیزم!
تاکی؟
عاشق شده یی ای دل غمهایت مبارک
زنجیر جنون ای دل در پایت مبارک
از دیده گهر ریزی از سینه شرر ریزی
لعل و گوهر و یاقوت از خون جگر ریزی
دارا شده یی ای دل دنیایت مبارک
گه عاقل و فرزانه، گه بیخود و دیوانه
گه دیر و حرم گردی، گه بر در بتخانه
حانز شده یی ای دل عقبایت مبارک
از درد نهان سوزی از ناله جهان سوزی
گاه خنده کنی چون گل، گاه همچو خزان سوزی
پیدا شده یی ای دل احیایت مبارک
((من))!!!
عاشق نیستم
فقط،گاهی که حرف تو میشه
دلم مثل اینه که تب کنه گرم
و سرد میشه
آب میشه
تنگ میشه
اینکه {عاشقی}نیست!!!