آسمان، گریه کن امشب شب باریدن توست
شب درماندگی من، شب نالیدن توست
هر چه آمد به سرم،حاصل تقدیر تو بود
این گناهی که به نامم زده ای گردن توست
گریه کن، جور مرا نیز تو باید بکشی
دل من منتظر لحظه ی لرزیدن توست
گریه کن، تا به هوای تو کمی گریه کنم
باز هم قصّه همان "دست من و دامن تو" ست
گریه کن، چشمه ی اشکم شده مانند کویر
آخرین دلخوشیم اشک بسی روشن توست
تو اگر گریه کنی قلب من آرام شود
روح سر گشته ام انگار درون تَن توست
این همه گریه ی من کار به جایی نرساند
آسمان، گریه کن امشب شب باریدن توست
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!
خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است
گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است